اباالفضل عاشقی مشکلده قالماز

آخرین مطالب

داستانی خواندنی...

جمعه, ۱۳ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۶ ب.ظ


نــاتــوانــی مــرد مــغـرور

 

آمده است که پهلوان مغروری که بسیار قدرتمند بود

 

یک روز در بازار مثل گاو شاخ دار صدا در می آورد و به خود

 

افتخار می کرد.در این حال سرش را به سوی آسمان بلند

 

کرد و گفت:ای خدا! همه ی پهلوانان را بر زمین زدم،اکنون

 

جبرئیل را بفرست تا او را نیز به زمین بزنم! آمده است که:این

 

پهلوان متکبر در بستر بیماری افتاد و مدت طولانی در حالت

 

بیماری ماند و خداوند متعال او را چنان ضعیف و سست کرد

 

که یک موش می آمد و انگشت پای او را گاز می گرفت و

 

می خورد و او نمی توانست حتی آن موش را از خود دور کند.

 

پس هیچ گاه نه به زورمان نه به مالمان نه به علممان

 

نه به زیباییمان نه به ایل و طایفه یمان نه به پست و

 

مقاممان و...مغرور نشویم!

  • عشقی ....

نظرات  (۱)

  • نشسته خنده
  • کاشکی 
    خیییلی قشنگ بود
    پاسخ:
    سلام.خیلی ممنونم از شما

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی